بنشينم و صبر پيش گيرم
دنباله كار خويش گيرم جهيچ سئوالى در اين دنيا بىپاسخ نخواهد ماند، اگر عامل طرح سئوال واقع جوئى و واقعيابى باشد حكمت و عنايت خداوندى بر اين است كهچون تو مىخواهى خدا خواهد چنين جججج
حق برآرد آرزوى متقين جو به هر وسيله و مشكلى باشد خداوند به وسيله معلمان و مربيان و آيات الهى خود، انسان واقع جو را به مقصد خود خواهد رساند اگر چه با فهماندن اين حقيقت به او باشد كه در مسير واقع جوئى قرار گرفتن، خود گامى بزرگ در حقيقت است و اگر سئوال براى زدن ضربه و آزار روحى يك انسان مطرح شود چنان كه مرد نحوى مرتكب شد و نيم عمر كشتيبان را بدان جهت كه نحو نخوانده بود به باد فنا سپرد، اگر انسان دل شكسته و رنجديده از آن سئوال غرضآلود نتواند پاسخ آن را با زبان بدهد، دير يا زود قانون پايدار انتقام از ستمكاران كه اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
شارح امين آن است، از راه ميرسد و پاسخ عملى را با ضربه شكنندهتر از سئوال غرضآلود بر هستى او مىكوبد لذا آن كشتى مقدار زياد راه نرفته بود كه- باد كشتى را به گردابى فكند- كشتى در آن گرداب به دور خود چرخيدن گرفت، از اين پهلو به آن پهلو، گاهى بالا و گاهى پائين، هر لحضه به كام گرداب كه بدون سر و صدا درس يموت النحوى را مىخواند نزديكتر مىگشت.
ديوار زندگى كشتى نشينان كه تا لحظاتى قبل اگر گرگ هم بودند اكنون همه آنان ميش شده بودند شكاف برداشته بود، هيچ كس سخن ديگرى را نمىنشيند، نگاهها تمركز خود را از دست داده بودند، هر لحظه به سرعت چرخيدن كشتى به دور خود افزوده مىگشت، نوبت پاسخ كشتيبان به آن مرد نحوى فرا رسيده بود ولى آن نحوى بينوا با سكوتى مرگبار و اضطرابى كه كمكم حواسش را از كار كردن باز مىداشت در مرز زندگى و مرگ به وسيله كشتى به دور خود مىپيچيد كه گفت كشتيبان بدان نحوى بلند- اى مرد نحوى اى آشنا با نحو و بيگانه از خويشتن، اى برباد دهنده نيمى از عمر من، اى خلاصه كننده همه دانستنىها و كردارها در نحو و قواعد آن هيچ ميدانى شنا كردن بگو آيا شنا كردن را مىدانى، آيا ميتوانى با علم شناگرى هستى خود را از اين گرداب مهلك نجات بدهى؟ آماده باش، چنان كه همه كشتى نشينان و خود من هم آماده مىشويم به خود بيا و دست از كشتى بردار، لباسهايت را تا آنجا كه بتوانى سبك كن و چشم از بار و توشهاى كه با خود آوردهاى بپوش، حركت كن، برخيز، آيا شناگرى ميدانى؟ مرد نحوى بدون مراعات قوانين نحو و صرف و معانى و بيان و بديع و اشتقاق و عروض و قافيه و فقهاللغه و غير ذلك.
گفت نى از من تو سباحى مجو- نه اى كشتيبان عزيز كه واقعاً از زندگى خود بهترين بهرهها را بردهاى، اى كشتيبان عزيز كه حتى يك لحظه از عمرت را به باد فنا ندادهاى من شناگرى نمىدانم آيا راهى، چارهاى دارى براى من ارائه كن؟! اگر از اين گرداب مرگ و غرقاب فنا نجات پيدا كنم، براى هميشه هستى خود را مرهون تو خواهم بود اكنون چه كنم و چه خواهد شد؟!
كشتيبان كشتى آرام نمىگيرد و تدريجاً امواج طوفانى پيرامون گرداب وارد كشتى مىشوند بگو اى كشتيبان عزيز چه كنم؟
كشتيبان كه بنا به فتواى مرد نحوى نيم عمرش بخاطر نخواندن نحو بر باد فنا رفته بود با صدائى رسا
گفت كل عمرت اى نحوى فناست
زان كه كشتى غرق در گردابهاست جاگر نيمى از عمر من بجهت نخواندن نحو فانى شده است اكنون كل عمر تو اى نحوى به جهت جهل تو به شنا و شناگرى به پايانش رسيده است. اگر در يكى از آن روزهاى گذشته لحظهاى از عشق به آشنائى با مسائل و قواعد نحو كه فقط وسيله خوبى براى ابراز معانى است به خود مىآمدى و عقل خود را باز مىيافتى و با تحريك اين احتمال كه شايد روزى گذارت به دريا خواهد افتاد علم شناگرى مىآموختى و تمرين مىكردى نه تنها حكم به فناى عمر انسانهائى كه نحو نمىدانند نمىكردى بلكه امروز كه گرداب براى فرو بردن تو كام باز كرده است حيات خود را از مرگ نجات مىدادى ولى هيهات كه آب از سر گذشته و پيك اجل از در درآمده است» «7»
آرى غرق شدن در ماديات و دلباخته شدن به حسيّات به تدريج انسان را در گرداب خود فراموشى و خود پرستى قرار مىدهد و معبودانى هم چون گوساله سامرى چون علم و دلار و قدرت و ... در قلب انسان به جاى خدا مىنشاند و از درون انسان را به پوچى و پوكى مىبرد و زمينه افتادن او را در چاه هلاكت و تيره بختى فراهم مىآورد و دنيا و آخرت و وجود خود انسان را بر باد مىدهد و براى آدمى چيزى جز حسرت و اندوه و پشيمانى و خزى دنيا و عذاب آخرت باقى مىگذارد و روزى انسان را بيدار مىكند كه آن بيدارى براى او كمترين سودى ندارد!
گذشت و عفو حق
راستى چه عجيب و شگفتآور است عظمت عفو و گذشت حق، ملتى را از چنگال ظالمانه فرعونيان و شكنجههاى سخت آنان و قتل فرزندانشان و به بيگارى گرفتن زنانشان نجات داده، و با عنايت ويژهاش از ميان امواج رود نيل بدون اين كه كمترين آسيبى به كسى برسد به سلامت به منطقه امن آورده، و اين ملت از اين همه نعمت چشم پوشيده و ظالمانه به بدترين انتخاب تن داده به اين صورت كه از خداى رحمان دست برداشته، و از الطاف و كرامات او غفلت ورزيده و به جاى او گوسالهاى را كه مجسمهاى بيش نيست و اندكى باد در او صدا ايجاد مىكند به عنوان معبود برگزيده و آن را پرستش و بندگى مىكند و قيافه كريه مادىگرى و حسگرائى و اقناع آروزها و شهوات بيجاى خود را نشان مىدهد و در حالى كه به خاطر انتخاب گوساله آن هم در برابر حضرت ربالعزه و آلوده شدن به شرك كه ظلم عظيم است بايد به سختترين عذاب دنيا و آخرت دچار شود ولى از سوى حضرت حق با انجام مقدماتى كه به صلاح آنان بود مورد عفو و گذشت قرار مىگيرد تا پس از اين عفو عملًا به شكر آن همه نعمت برخيزد و در راه سپاسگزارى قدم بگذارد! مسئله شكر كه از اهم مسائل الهى و حقيقتى واجب بر همه بندگان است به خواست حضرت حق در آيات بعد به طور مفصل مورد بحث و تحقيق قرار خواهد گرفت.
كتاب و فرقان
منظور از كتاب كه پس از پايان مواعده چهل شب به حضرت موسى عطا شد قطعا تورات است كه حاوى همه مسائل لازم براى هدايت بنىاسرائيل بود.
قرآن مجيد به طور مكرر تورات نازل شده بر موسى را كه بخش اعظمى از آياتش تا زمان ظهور اسلام دست نخورده باقى ماند بود و در آن آيات بشارت به ظهور رسول اسلام موج ميزد مورد تصديق قرار داد و راه هر گونه عذر و بهانهاى را در ايمان نياوردن به پيامبر اسلام به روى يهود بست.
حضرت حق كه نازل كننده توارت بر موسى است تورات را حاوى هدايت و نور مىداند و آن را تا زمان مسيح كه زمان نزول انجيل بود ملاك داورى همه پيامبران پس از موسى در شئون زندگى مردم مىداند.
إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا: «8»
بىترديد ما تورات را كه در آن هدايت و نور است نازل كرديم، پيامبرانى كه تا زمان مسيح تسليم تورات بودند بر اساس آن در ميان يهود داورى مىكردند.
قرآن مجيد به منافع عمل به كتابهاى آسمانى اشاره مىكند آنجا كه مىفرمايد:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ: «9»
اگر آنان به تورات و انجيل و قرآن عمل مىكردند بىترديد از بركات آسمان و زمين بهرهمند مىشدند.
عمل به تورات و انجيل با بشارتهائى كه هر دو كتاب به رسالت پيامبر اسلام داده بودند به اين بود كه همه يهود و همه نصرانىها نسبت به قرآن مجيد كه كاملتر از هر دو كتاب و آخرين كتاب آسمانى بود ايمان مىآوردند تا با ايمان به قرآن به حقيقت به تورات و انجيل عمل مىشد ولى متأسفانه احبار و رهبان و سردمداران يهود و نصرانيت از ايمان به قرآن امتناع كردند و زير مجموعههاى خود را نيز از ايمان آوردن به قرآن منع كردند و در نتيجه نه به تورات عمل كردند و نه به انجيل و علاوه بر آن به تكذيب قرآن هم برخاستند و سد راه آيندگان هم در ايمان به قرآن شدند و جهان را به وضعى كه در اين زمان دارد كه هر گونه فسادى در آن موج مىزند و زور قدرت ناحق به دست حكومتهاى مسيحى و پول و اقتصاد در جهان و حكومت نامشروع اسرائيل در سرزمين غصب شده فلسطين به دست صهيونيسم است دچار كردند.
قرآن مجيد ملت يهود و جامعه نصرانى را بدون عمل به تورات و انجيل كه آياتش آنان را به ايمان آوردن به قرآن و پذيرفتن رسالت پيامبر دلالت مىكند و بدون عمل به قرآن بىارزش و بىمايه مىداند، و مسلك آنان را صحيح و درست نمىداند.
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ... «10»
بگو: اى اهل كتاب شما هيچ ارزشى نداريد و بر مسلك صحيح و درستى نيستيد تا زمانى كه به تورات و انجيل و قرآنى كه از سوى پروردگارتان نازل شده عمل كنيد.
فرقان را اهل تفسير و تحقيق و عالمان علم لغت و ادب به چند صورت معنا كردهاند:
دليل قانع كننده و قطعى، «11» شكافتن دريا براى بنىاسرائيل «12» تورات كتاب آسمانى حق، «13» معجزات موسى كه از همه پيامبران به خاطر رام كردن دل يهود نسبت به فرهنگ حق بيشتر بود مانند اژدها شدن عصا، تابش نور سپيد از سر انگشتان موسى، مسلط كردن طوفان و ملخ و شپش و قورباقه به فرعونيان و آلوده كردن همه متاع و وسايلشان به خون «14» كه همه آنها فاصل بين حق و باطل و مايه تميز كار درست از نادرست، و صدق از كذب، و كفر از ايمان، و معجزه از سحر بود، تورات و معجزات موسى حجت حق را بر ملت يهود تمام و كامل كرد و راه هر عذر و بهانهاى را در ايمان به خدا و قيامت و موسى و پيامبران پس از او بست ولى اين ملت لجوج و معاند و سنگدل قدر نعمتهاى مادى و معنوى خدا را ندانستند، و از موسى و فرهنگ الهىاش استقبال ننمودند و او را و برادرش را به شكنجههاى عظيم روحى دچار كردند كه آيات بعد به گوشهاى از ستمها و جنايات و لجاجتهاى آنان چه در زمان موسى و چه در زمان مسيح و چه در زمان پيامبران ميان موسى و مسيح و به ويژه در زمان ظهور اسلام نسبت به پيامبر اشاره مىكند.
آنان به جاى اينكه به وسيله تورات و فرقان هدايت الهى را كه فلسفه نزول تورات و تجلى فرقان بود بپذيرند، لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ و از آثار و بركات هدايت در همه شئون زندگى در دنيا و برزخ و قيامت بهرهمند شوند، و سعادت و خوشبختى ابدى خود را تأمين نمايند، بر اثر بيمارى خطرناك مادىگرى و دلبستگى به امور حسى، و غرق بودن در آمال و آرزوها و خيالات خام راه گمراهى و ضلالت را برگزيدند و مهر شقاوت و تيرهبختى را بر پيشانى حيات خود زدند، و خزى دنيا و عذاب ابدى را براى خود خريدند!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف 138- 141.
(2)- طه 88.
(3)- الميزان ج 1 ص 280.
(4)- تفسير نهجالبلاغه جعفرى ج 14 ص 226.
(5)- انبياء 105.
(6)- مائده 33.
(7)- تفسير نهجالبلاغه ج 14، ص 226.
(8)- مائده 44.
(9)- مائده 66.
(10)- مائده 68.
(11)- فرهنگ نوين.
(12)- مختصر نهج البيان.
(13)- اغلب مفسرين.
(14)- اعراف 133.
نظرات شما عزیزان: